داستان دختر عموی من ریچل
داستان ریچل (فصول هفتم تا آخر) فصل هفتم (داستان ریچل) روز بعد شنبه بود. باید دستمزد کارگرها را می دادم. آمبروز همیشه این کار را انجام می داد. اما تاملین، باغبان ارشد آنجا نبود. به من گفتند او با خانم در باغ است. آنها را در حال کاشتن یک گیاه… ادامه مطلب …